حمایت علنی محمد خاتمی از متهم اقتصادی/ اسدبیگی چه سَر و سِری با اصلاحطلبان دارد؟
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۹۳۵۱۹۶
سؤال این است که چه رابطه مخفیانهای میان جریان اصلاحات و خاتمی با امید اسیدبیگی وجود دارد؟ آیا اسدبیگی عابربانک اصلاحطلبان بوده است؟
سرویس سیاسی مشرق - در حالی که کارگران هفت تپه برای خریدن اقلام ساده در زندگی خود با مشکل روبرو شده و فجایعی چون خودسوزی چند کارگر قلب همه را جریحه دار کرده بود! در آن سو باند مفاسد اقتصادی در حال تاراج اموال عمومی بوده و تنها حمایت ویژه رئیس قوه قضائیه باعث شد مالک جوان مجموعه هفت تپه امید اسدبیگی پایش به دادگاه رسیدگی به مفاسد اقتصادی بهعنوان ابر متهم ارزی باز شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مافیای اشرافی برای زمین زدن عزم توانمند مبارزه با فساد این بار یک جنگ روانی متوسل شده است. هر روز که به وعده خلع ید هفت تپه نزدیکتر میشویم؛ سنگ اندازیها نیز از سوی صاحبان منافع بیشتر میشود؛ اما کارخانه هفت تپه آنقدر برای آنها استراتژیک محسوب میشود که رئیس مافیا خود وارد صحنه شده و دست به ابتکار عمل می زند.
در آخرین تحرک از این جریان صفحه منتسب به محمد خاتمی در فضای مجازی با یک صحنه پردازی جالب توجه به حمایت از مالک خود خوانده هفت تپه آمده و با ساخت یک فیلم پر زرق و برق به گونهای فضا را طراحی میکند که کارگران عاشقان سینه چاک اسد بیگی هستند.
سؤال این است که چه رابطه مخفیانهای میان جریان اصلاحات و خاتمی با امید اسیدبیگی وجود دارد؟ آیا اسدبیگی عابربانک اصلاح طلبان بوده است؟
حمایت اصلاح طلبان رادیکال از اختلاسگر ۲۵۰۰۰ میلیارد تومانی
امید اسد بیگی مدیرعامل شرکت کشت و صنعت هفت تپه را باید در فهرست بزرگترین اختلاس گران چند دهه اخیر قرار داد. جوان ۳۳ ساله امروز متهم ردیف اول پرونده اختلاس ۲۵۰۰۰ میلیارد تومانی شرکت جنجالی نیشکر هفت تپه است. جوانی پر ادعا که در دادگاه هم به نماینده دادستان اهانت میکند. اسد بیگی احتمالاً میداند که پشتش گرم است و محافل مافیایی از او حمایت خواهند کرد!
نخستین جلسه رسیدگی به اتهامات متهمان پرونده نیشکر هفت تپه ۲۹ اردیبهشت ۹۹ در شعبه سوم دادگاه ویژه رسیدگی به جرائم اخلالگران و مفسدان اقتصادی به صورت علنی برگزار شد. امید اسدبیگی با سردستگی سازمان یافته اخلال در نظام ارزی و پولی کشور از طریق قاچاق عمده ارز و معاملات غیر مجاز ارزهای دولتی، متهم شده است.[1]
باند خانوادگی اسد بیگیها متشکل از امیر حسین اسد بیگی و احسان اله اسد بیگی است که با تأسیس شرکت گروه صنعتی آریاک داتیس، از طریق شرکت هفت تپه، با جعل سند و قاچاق، از بیت المال اختلاس میکردند.
نکته جالب توجه آنکه حسین سرتیپی که پیش از این وکالت پرونده حسین فریدون، برادر رئیس جمهور را به عهده داشته! در یک اقدام نمادین و یک سیگنال قابل توجه به عنوان وکیل امید اسدبیگی در این جلسه دادگاه حاضر شده میگوید: «ارز بی کیفیت به آقای اسدبیگی دادند!» نماینده دادستان در پاسخ به این ادعا اظهار میکند: «اسدبیگی با سود حاصله از فروش همین ارز بی کیفیت، هفت تپه را خرید!»
اما ارتباطات اسد بیگی با محافل فاسد اقتصادی فقط به چند کار چاق کن دولتی خلاصه نشده و پروموشن صفحه اینستاگرامی منتسب به خاتمی و اصلاح طلبان بدون تعارف پشت اسد بیگی قرار گرفته تا تلاشهای آخر را برای حفظ او در هفت تپه را انجام دهند. احمد نادری نماینده تهران در مجلس با انتقاد از حمایت رئیس دولت اصلاح طلبان از متهم یکی از مهمترین پروندههای مبارزه با مفاسد اقتصادی نوشته است: «چگونه است که لیدر اصلاح طلبان، از آش و شور اعتدال دفاع میکند؟».
هشتگ سلطان رشوه پس از این واقعه باعث واکنش کاربران شبکههای مجازی شده و بسیاری به انتقاد از اصلاح طلبان در این باره پرداختهاند؛ اما این اولین بار نیست که محافل رادیکال غرب گرا متهم به آلودگی در پروندههای اقتصادی کلان میشوند!
یکی از کاربران توییتری با یادآوری پرونده بانک سرمایه نوشته است: «اسد بیگی که هیچ حالا وقت آن است؛ خاتمی پاسخ دهد؛ رابطهاش با پرونده احسان دلاویز چه بوده است؟ و خرج دفتر خاتمی را چه کسی میدهد؟»
ماجرای رابطه متهمان بانک سرمایه[2] با دفتر محمد خاتمی شگفت آور است. احسان دلاویز از متهمان اصلی این پرونده که از 17 سالگی در دفتر رئیس جمهور رفت و آمد داشته و با کمک اصلاح طلبان برای پروژههای نفوذ اقتصادی آموزش دیده است.
محافل مافیایی اصلاح طلب دلاویز را از شهرستان به تهران کشانده و با ایجاد ارتباطات پیچیده او را از یک پادو دست چندم به اختاپوس سمی در دست اندازی به بیت المال تبدیل کردهاند!
احسان دلاویز را عمدتاً به خاطر سرمایهگذاری در سریالهایی چون «شاهگوش» و «شهرزاد» و فیلمهایی چون «دراکولا» و «لامپ ۱۰۰» میشناسند، اما او که دوست صمیمی «سیدمحمد امامی» (دیگر متهم بانک سرمایه) و «محمدهادی رضوی» (داماد محمد شریعتمداری و متهم اول فساد بانک سرمایه) است، علاوه بر سینما در پتروشیمی و صنعت نفت هم دستی بر آتش داشته است.[3]
در دادگاه رسیدگی به اتهامات محمدهادی رضوی و دلاویز در کنار 30 متهم دیگر بانک سرمایه، نماینده دادستان در قرائت بخشی از کیفرخواست صادره برای این متهمان با استناد به گزارشهای بانک مرکزی اتهام هادی رضوی دایر بر مشارکت در اخلال عمده در نظام اقتصادی کشور را محرز دانست و گفت: «در حالی که کشور گرفتار تحریم، تعطیلی کارخانهها و مواجه با محدودیت منابع است افرادی مثل هادی رضوی با پرداخت حق حساب به مدیران بانک بدون رعایت بهداشت اقتصادی این مبلغ را از بانک به یغما بردهاند».
نماینده دادستانی تهران سپس در خصوص احسان دلاویز، متهم ردیف دوم این پرونده، با اشاره به اینکه نامبرده از دوستان مشترک هادی رضوی و محمد امامی است، گفت: «دلاویز رابطه قابل توجهی با هیئت مدیره وقت بانک سرمایه بخصوص آقای بخشایش داشته و هادی رضوی برای افزایش اعتبارش در بانک سرمایه ۲ میلیارد تومان به دلاویز پرداخت کرده است»[4]
پرونده اسد بیگی همانند؛ ماجرای ارتباط دلاویز و برادرانش در پروندههای مختلف فساد اقتصادی به زودی توسط قوه قضائیه رسیدگی خواهد شد، اما حالا وقت آن است چند سؤال مهم از حلقه رادیکال اصلاح طلبان پرسید! سطح ارتباط میان شاه مهرههای جوان در مفاسد کلان با دیکتاتور اصلاحات چگونه است؟
و البته سوال مهمتر آنکه رسیدگی به پرونده محفل اصلاح طلبان با دانه درشتهای اقتصادی چه زمانی خواهد آغاز خواهد شد؟ احتمالا ورود سراسیمه خاتمی به هفت تپه نشان داد، پولهای کثیف در انتخابات آنقدر مهم است که رئیس دولت اصلاحات خود به میدان آمده تا با هر ترفندی مانع از قطع سرچشمههای آن شود، حتی اگر رسیدن به این منافع و پولهای پنهان به قیمت جان کارگران هفت تپه تمام شود!
[1] https://www.alef.ir/news/3990414078.html
[2] https://www.mizanonline.com/fa/news/537539
[3] https://www.mashreghnews.ir/news/961967
[4] https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/02/24/2011091
منبع: مشرق
کلیدواژه: کرونا جشنواره فیلم فجر محمد خاتمی اسد بیگی هفت تپه احمد نادری بانک سرمایه احسان دلاویز اصلاح طلبان بانک سرمایه هادی رضوی اسد بیگی امید اسد هفت تپه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۹۳۵۱۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مزیت اصلاحطلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربهگیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاحطلب، در یادداشتی در مشق نو نوشت:
این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیبشناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئلهها، بحرانها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آنها به ابزارهایی متوسل میشویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک میکنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز میتوان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئلهها، بحرانها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبههها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟
کمی به عقب برمیگردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا بهنام چپ [خط امام] و سپس اصلاحطلب شناخته میشد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راهحل تبدیل شود. بهعنوان نمونه در زمانیکه گروههای سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامیگری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحهزدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده مادهای دادستانی ختم شد. یا، در دورهای که نظام اطلاعاتی کشور بهشکل پراکنده اداره میشد و هر گروه بهصلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و بهعنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.
مضاف بر اینها میبایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائتهای تئوکراتیک و جزماندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر اینها میتوان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحرانهایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگطلبی و تنشزایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات بهرغم پرونده مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بنبستشکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستیهایی بوده است، که فهرستکردن و نقد قاعدهمند آنها میتواند راهگشا باشد.
اینک اما بهنظر میرسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل، اگر نگوییم به بنبست رسیده، دستکم با بحران اساسی مواجه شدهاند. بحرانی که دامنگیر احزاب اصلاحطلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن میرود چون آفت بهسراغ ریشهها نیز برود.
درباره نظام ادراکی اصلاحطلبان. طی سالیان گذشته، مجموعهای از تلاشها رخ داد و کمک کرد تا اصلاحطلبان درکی نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» بهدست بیاورند. این تلاشهای سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبههای، ۲) کوششهای محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأملاند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاحطلبان- بهعنوان جریان آلترناتیو- بهشمار میرفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یکسو و کاستیهای بسیار در تئوریک و پراتیک سیاستورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست میپندارد، ضمن آنکه خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش میکند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمانزدایی کند.
در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاشهایی رهزن و تعمیمهای انحرافی را مشاهده میکنیم که نهتنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژههای اصلاحی میشوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزههای ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز اینها قبحزدایی کند و بهشکل قرارگاهی بر این حوزهها متمرکز شود و آنها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامههای سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری بهنسبت روشن از این وضعیت به نمایش میگذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوششها و کوششهای تئوریک معتبر فاصلهای قابل توجه دارد. به اینها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبانهای خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بینیاز از ایستگاههای مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاحطلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریتستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه میبینیم عمده تلاش جریان رقیب اصلاحطلبان بر فتح بوروکراسی و ویژهخواری، آن هم به مبتذلترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمیتوان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهمتر محافظهکاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیضهای جنسی، قومی و… را در پی داشته است. معالوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو بهحساب نخواهد آمد.
با این اوصاف میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل. برای توضیح این سرفصل نخست میبایست تفکیکی میان سیاست پاییندستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک بهنظر میرسد کفه سیاست بالادستی به سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورایهای قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پاییندستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پاییندستی بهحدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچگونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دستکم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرفکننده، آمار گرانفروشی و گرانفروشان را گزارش میکردند!
این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاحطلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودیها (inputs) با واقعیت همخواناند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثالهایی را ذکر میکنم که به نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان شدهاند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان میداد. برای نمونه میتوان به مجموعه بیانیههای تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آنکه در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفتوگو و نقد در عرصه عمومی را بهدنبال داشتند. حال آنکه امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:
الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،
ب. مسئله خصوصیسازی،
پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،
ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آنها و فقدان توان چانهزنی مؤثر این قشر،
ث. مسائل نظام درمان و تعرفهها،
ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،
چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرکهای عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…
کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راهحل صورت نمیپذیرد یا اگر هم تلاشی صورت میگیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمیکند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به اینها اضافه کنیم مواردی که به سیاستهای کلی نظام راجع است و اساساً باب گفتوگو دربارهشان بسته است؛ خواه بهعلت محافظهکاری، خواه بهدلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه بهسبب انذارها و محدودیتها.
این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را بهدنبال دارد. نخست آنکه کارویژه اصلاحطلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربهگیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان میرود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم میبیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان میدهد. دوم آنکه، جامعه بهسوی نوعی خودبسندگی هدایت میشود و بیپشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد میشود و بهشکل اقتضایی عمل میکند. نام این وضعیت را میتوان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه بهغایت افزایش پیدا میکند و مردم مستمراً متحمل هزینههای گزاف میشوند. ضربهناپذیری- یا ضربهپذیری حداقلی- مردم بهشکل تودهای در دولت اصلاحات میتواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربهپذیری تودهای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست بهعنوان ضربهگیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد.
سوم آنکه متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاحطلبان تحمیل میشود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئلهیابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگاندازیها در پروسههای اصلاحی، و برگشتپذیری آنها به مؤلفههایی چون «لحن»، «ادبیات تحریکآمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آنکه میتوان فهرستی از لحنهای آرام، و ادبیات غیرتحریکآمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم» است. چنانکه اختلال در نظام مسئلهیابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون میشود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علتالعلل مسائل معرفی میشود. حال آنکه اساساً منطق اصلاحات، نه خصمپرور است و نه حذفمحور.
در بخشهای بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.